melina



 سلام،دوستان بنده به مکانیک خودروهای سبک واردم، اگر کسی از مهمانان نوروزی که ماشینشان در اثر سیل و آبگرفتگی خاموش شده و نیاز به کمک داره ، بصورت رایگان در خدمتم، لطفا در گروه های دیگه هم بفرستید، شاید گره از کار گرفتاری باز شد.شماره تماس 09179117712 مباشری


سلام


با حدود 5000 دست غذا آماده پذیرایی از مسافران عزیزمان هستیم لطفا در گروهها اطلاع رسانی شود. جهت دریافت غذا با این شماره هماهنگی شود:

09176040647

خادمی







 سلام

کشکولیم خونه من گلستان اول بلوار دهخدا کوچه 2هستش تا 5 نفر میتونیم جابدیم میتونید آدرس بدید ممنون

09179996157





سلام  آقایون  اگر  شیراز   جا کم هست برای اسکان مسافرین  لطف کنید  حتی الامکان   به طرف فیروز آباد  

روستاهای اطراف جاده بین کوار فیروز آباد  در هر کدوم  از روستاها  

شماره  حقیر  بدید  جهت راهنمایی و جا 

۰۹۱۷۳۲۰۴۹۸۵

بهمن گلکی






عبدالرضا ستوده دبیر هیات سوارکاری استان فارس ومدیر مجموعه گردشگری ورستوران شاندیز دالاهو اعلام کرد:در راستای خدمات رسانی به مسافران وگرفتارشدگان در سیل امروز شیراز،برای امشب تعداد ١٠٠٠پرس غذای گرم آماده ودراختیار این عزیزان در سطح شهر قرارخواهد گرفت

عبدالرضا ستوده دبیر هیات سوارکاری استان فارس ،از مدیران مجموعه های ورزشی میزبان مسافران نوروزی در سطح شهرستان شیراز هستنددرخواست کرد جهت هماهنگی بیشتر با شماره تلفن های ٠٩١٧٣٠٠٥٧٩٥اقای عبدالرضا ستوده و٠٩١٧٧٨٤١٩٩٣اقای نام آور تماس حاصل فرمایند





جاده شیراز به سمت کوار (دوراهی جهرم) سه تا مغازه با سایه بان جلو آن خالی هست جهت اسکان مسافران در خدمتم 09360741690 شهبازی



 سلام 09179126675بند به دو خانوار میتونم جا بدم لطفا تماس بگیرید





سلام دوستان عزیز جهت مکان برای سیل زدگان ومسافرین نوروزی شیراز قشقایی های بیضا   درخدمت میباشدجهت راهنمایی بیشتر به این شماره تماس حاصل فرمایید


رستمی :  09177305660





سلام 09303392447بند به دو خانوار میتونم جا بدم لطفا تماس بگیرید


دریافت


الان رادیو اعلام کرد

تا ۳۰ دقیقه دیگه سیل از سمت غرب شیراز (سپیدان ) وارد شیراز میشه، اب از رودخانه خشک در بسیاری از مناطق سرریز شده، وضعیت پل علی ابن حمزه نامساعد هست، دستور تخلیه حاشیه رودخانه خشک به ویژه شرق رودخانه داده شده است، رادیوها را روشن و به هشدارها توجه فرمایید.







ببخشید من بعد نظرات جواب میدم 




تورو خدااا نیایید شیراز التماس میکنم نیایید.همین سیل دروازه قران چهل تا کشته داشته.لطفا نیایید اثرات نهایی فیلم 

دریافت

لطفاااااا شیراز نرید.اب از شهر خارج نمیشه 


گنگ نوشتم

فقط چند خط اخر خوانده شود کفایت میکند.









نمیدونم.ولی به نظر من هیچکدوممون هیچ جای زندگیمون حق تصمیم ص در صد نداشتیم.

از کودکی بگیر تا حالا 

مقصر تموم این نا امیدی ها و مشکلات اعصاب و روان خودمون نیستیم.

چندین تا ستاره روشن داشتم و داشتم میخوندم.

خیلی از وبلاگ ها روز نوشت هستن.چرا این همه دلتنگی.نه فقط برای عشق و اینا 

دلمون لک زده برای خندیدن 

برای شاد بودن 

دلمون خوش کردیم به دلخوشی های کوچیک.

(بارون شروع کرد به باریدن اونم شدید."یهویی همین حالا")

اوضاع خوب نیست 

همه چیز درهمه 

کشور 

جامعه 

مردم 

خانواده ها 

خودمون 

همش به کنار 

دلمون 

دلمون دل اشوب داره.چرا نمیشه مثل قدیما زندگی کرد.مثل اون موقع هایی که من و هم سن و سال گاهی ازش خاطره شنیدیم.هیچ چیز مثل قبل نیست.واسه همین ما هم ادمای قبلی نیستیم.

چرا حرف نمیرنیم.چرا سکوت کردیم.درد داریم درد.از چشمامون داره زجه زدن میزنه بیرون.درد داریم.درد عشق.درد جوونی.درد پیری.درد بی پولی.درد غم.درد درد درد 

نصف مشکلات با رف زدن حل میشه.

حل نمیشه؟

خب نشه 

اصلا میخوام مشکلی که با حرف زدن حل نمیشه صد سال سیاه هم حل نشه.

نهایت تاوان خیلی چیزا چیه؟مردن؟

خب.من ترجیح میدم بمیرم تا اینکه مثل مرده زندگی کنم.

شما به چیا فکر میکنید ؟

هرررررر چی توی ذهنتونه ناشناس بگید.نه به من.نه به کسی که میخواید.بگید تا جرعت زبان باز کردن پیدا کنیم.

این پست ازادید.از اعتراف به دوست داشتن هر کی ازادددددددددید تا فحش.


خخخخخخ اهنگ حامدهمایو قرص قمر عزیزمممم چجوری میخونههههه فدات بشم من اجی 








خخخخخخخخخخخ خوانندگی پارمیس با اهنگ ساقیااااااا ای خدااااا گودزیلای دهه نودی اجی 




صبح روز دوشنبه ساعت هفت از خواب بیدار شدم و اماده شدم.گوشیمو از شارژ کشیدم و گذاشتم تو جیبم.ماشین من زود از پارکینگ بیرون اوردم تا س جان اماده بشه.زود به مدرسه رسیدم و رفتم پیش بچه ها.تولد ملی جون بود همون روز.بزارید یکم بریم عقب.با بچه ها پول گذاشتیم رو هم که هم صبحونه بگیریم و هم برای عصر کاری کنیم که خورد به تولد و برنامه عصرمون تبدیل شد به کیک تولد.برگردیم روز دوشنبه.ما یه کلاس پونزده نفره که هممون به تنهایی یک گروه اراذل به حساب میاییم.سرویس ما افتاد با معاون مدرسه.خانوم خوبیه و پایه.

توی سرویس رفتنه کههههه نگم براتون اهنگ جنتل من ساسی با گوشی وصل کردیم به ماشین و صدا هم تا اخرررررررر.قطعا اهنگ شنیدید.ما هم همگی به صورت نا منظم همخوانی میکردیم به جاهای نا مناسب که میرسیدیم همگیییییی جیغغغغغ.اونجا که از سرویس پیاده شدیم از سرویس تا درب ورودی دویست متر نبود که با همون خاطره ساختیم.فاطی شرووووع کرد به خوابندم.((ای لشکر صاحب.))این:/ما هم همه سینه میزدیم و میخونیدم و میرفتیم.اونجا سفره رو پهن کردیم.صبحونه نون پنیر هندونه بود که جاتون خالی خیییییلی چسبید .بعد معاون اومد و گفت من مدیر راضی کردم که اگر لباس مناسب همراتون عوض کنید.حالا کییییییف همه فقططططط لباس بود.از مناسب تا نا مناسب.خخخخخ و سر صف هرروز میگفتن لباس ممنوعه:/

خلاصه لباس عوض کردیم و رفتیم عکس گرفتم.یه گوشه باغ حالت کلبه ای بود و بالا بود تقریبا.جمشید یادتونه؟همکلاسیم.گفتم که پا مرده برا خودش.اون باز تیپ پسرونه زده بود.ما داشتیم بالا ژست میگرفتیم که جمشید از بالا داد زد و معلم حسابان صدا کرد که بیاد و عکس بگیره.چشمتون روز بد نبینه معلمون قشنگ سکته ناقص زد:/خخخخخخ.هیچی بالا یک دل سیر از معلم و خودمون و گروهی و تکی و دو نفره و.عکس گرفتیم.دبیر حسابان گفت هرکی قشنگ تر برقصه یک نمره به نمره مستمر حسابان ترم دو اضافه میکنم.ما هم که همههههه دست و پا میزنیم برا نمره حسابان از خدا خواسته رفتیم زیر بلند گو اهنگ شروع شد اقا دیدیم هیچ کس نمیاد.دبیر حسابان هم رفت چند تا از معلم هارو اورد که داوری کنن و ما نوبتی برقصیم.من و یکی از هم کلاسیم رفتیم وسط و شروع کردیم قر که نمیدادیم قررررررر بودا قررررر.هیچی دیگه ما ها بردیم.یعنی همکلاسیم برد.بعد رفتیم برا ناهار.جمشید از کنار هر کی رد میشد میگفتن میشه باهامون عکس بگیری؟اخه داشت به رگ غیرتم برمیخورد.دلم میخواست بگم مگه خودت کاکا نداری که با کاکام عکس میگیری که گفتم خون خودمو کثیف نکنم.بعد ناهار رفتیم ورق بازی کردیم.یکم خوراکی خوردیم و جمع کردیم.یکی از بچه های تجربی اسپیکر همراهش بود اومد پیشمون اسپیکر و گرفتیم و همون جا همگی شعونات اسلامی ول کردیم و تیریپ مردونه میرفتیم خخخخخخخ.بعد این خرابکاری ها ما برا تولد ملی کیک گرفته بودیم.دقیق تر یکی از بچه ها درست کرده بود.:/میدونین جالب این بخش چیه.کیک خود ملی انتخاب کرده بود بعد اصرار داشت بیایید چشمامو ببندید مثلا من خبر ندارم.بعد داد میزد میگفت فیلم هم بگیرید هخخخخخخخخخ.خلاصه الکی مثلا ملی سوپراز کردیم.داشتیم با کل و دست و.میرفتیم سمت بلند گو که با کیک برقصیم.معلم شیمی پارسال گفت وایسید وایسید ما هم همگی منتظر ببینیم چی شده گفت تولد کیه گفتیم ملی اون وسط همگی غرق استرس که دعوامون نکنه برگشت کل زد خخخخخخخ ای خدا این دبیرارو از ما نگیر.رفتیم اونجا شمع نداشتیم.جمشید رفت کبریت گرفت اومد و گذاشتیم رو کیک و از هفده تا یک برعکس شمردیم و حالا با دیدن فیلم ها مشخص شده که از شونزه به چهارده اومدیم و مثلا رشتمون ریاضیه.حالا بماند که این اعداد به قدری سریع شمردیم که کبریت خاموش نشه و نشد هم.نوبتی با کیک رقصیدیم و کیک دادن دست من و الی دست کرد تو کیک زد تو صورت من :/حالا من کیک تو دستم.خامه رفته تو چشمم.نه میتونم بدوم نه میتونم کیک بدم دست کسی نه میتونم تلافی کنم.حالا هرررر کی میرسه کیک میزنه تو صورت من :/بگذریم حس بدی بود:'( خخخخخ 

بعد کیک و بردیم و خودمون اونجا به اذیت ادامه دادیم.نوبتی میرفتیم رو یه سکو که تقریبا پونزده سانت بلندیش بود و یه حرکت رقص میرفت و چهارده نفر دیگه این پایین اجرا میکردن و نفر بعدی و به نوبت.اقاااااا کلللل این باغغغغغ جمع شده بودن رقص این پونزده تا اراذل رشته ریاضی نگه میکردن خخخخخ از دبیر و مدیر و معاون و معلم بقیه مدارس و بقیه دانش اموزا.کیک بریدیم و خوردیم و بعد طالبی و بعد بعضی ها اش رشته:/

(لازم به ذکره هنوز کسی نمرده)تو راه برگشت از کنار هر گله گوسفند که رد میشدیم بچه ها به به میکردن خخخخخخخخخخ.تا مدرسه هم تو سرویس جمشید به رقص مجبور کردم و مدرسه از بچه ها جدا شدم.خلاصه که روز فوق العاده ای بود.حرف نداشت.اینم اخرین اردو زندگیم:)))


میدونین جالب چیه.من از رنگ صورتی خیلییییی خوشم نمیاد.بعد به دلیل کم بود جا من بعد دو ماه دارم اتاقمو خودم جمع میکنم.به قدرییییی نا مرتب بود که شب ها رو تخت خودم جا برای خواب نبود و به پیش پدر میرفتم:|الان جمله شتر با بارش تو اتاق ملینا گم میشه رو خوب درک کردید.

خلاصه امروز زدم اتاقمو جمع کنم.کمد اونطرفی جا نداشت همه لباسام اوردم اینور.بعد مجبور شدم همه مانتو هامو بر حسب رنگ بزارم که کم تر جا بگیره.به یه نتیجه رسیدم 

من شش تا مانتو صورتی دارم:/واقعا ؟!؟!خودم هنگم.:|مثلا بابام موقع خردید چرا نگفته مگه پلنگ صورتی هستی همش صورتی میخری:/جالب اینجاست روحیم به صورتی نمیخوره :\خدایا تو چرا مانتو صورتی تو راه من گذاشتی؟

خلاصه من و شش تا مانتو صورتی چه کنم!؟


به حرمت ثانیه 

به نرمی دقیقه های 

این قلم از یاد عشق اغاز شد 

تا کنون به احترام خاطره ها 

به سردی این روزگار 

به خوشی و ناخوشی احوالمان 

دلمان جا مانده میان برگ سبز زندگی

باز هم لبخندی میان غصه ی این قصه ها 

بیخیال عالم و ادمیان 

دلتان گرم 







:/میخواستم یه چیز دیگه پست کنم این یهویی شد  






اقا امشب با س جان داریم میریم ببینیم لباس مجلسی خوشگل چی گیرمون میاد 

ادرس لباس فروشی و پارچه فروشی تککککککک میخوام 

معالی اباد و عفیف اباد و ستارخان قطعا میریم و میگردیم.جاهای دیگه مثلا.یه ادرس باشه بهتره تا یه خیابون گشتن خخخخخخ من از خرید خوشم نمیاد :/



امروز ساعت ده نوبت روانکاو داشتم.از هفت بیدارم کرده مامان بزرگ میگه پاشو.خلاصه ما مو کشان و روی ن که ساعت تغییر کرده یارو ساعت رسمی گفته.خلاصه ما رفتیم اونجا.

چقدر زندگی تلخه.

خلاصه اونجا کلی حرف زدیم حسابی پول گرفت.بگذریم 

اومدیم بریم ناهار.رفتیم مجتمع زین گفتیم قبلا رفتیم غذاش خوبه و فارق از اینکه یادمون رفته رستوران زیتون فقط شب بازه و ما ظهر رفتیم.

هیچی ما این اسانسور زدیم یه دختره تقریبا بیست و دو سه ساله با چشم پره اشک اومد بیرون.اسانسور پره پسر بود.از کوچیک پنج شش ساله تا هم سن من.هیچی هی این اسانسور دکمشو میزد هم کف ت نمیخوردیم.منم پسره کوچیک که هی دکمه اسانسور میزد بقیه هر هر میخندیدن گذاشتم اونور جلو دکمه ها وایسادم.گویا همه پسرا همو میشناختن.یکیشون گفت عع دوربین داره.پسره نره غول زاویه دوربین تغییر داد.هیچی در اسانسور باز شد انتظامات اومد همشونو کشید بیرون.خلاصه ما که داشتم میمدیم بیرون تو اتاق انتظامات بودن.رفتیم ناهار اون نزدیکیا خوردیم و دکتر مامان بزرگ.تقریبا عصر بود.سوار تاکسی شدیم که از این سر شهر بریم اون ور.تو تاکسی صندلی عقب نشستیم.من وسط بودم.یه پسره ریشو بی ادب پررو گستاخ ابله احمق کنار من بود.نفهم دو هزار بار شماره گیری موبایلشو اورد شمارشو زد.منم اون وری به افق خیره میشدم.دست اخر نزدیک مسیر الکی مثلا دوستش زنگ زده.گفت شمارمو بهش بده.ایرانسلمو بده.نمیخوام اعتباریمو داشته باشه و شمارمو داری؟شمارشو گفت.اینا پسره مثلا به پشت تلفنی میگفت.

اخه نفهم.حقته من شمارتو بزارم این ور اون ور دهنت صاف شه بیشعور؟سوار تاکسی شدی خب درست بشین سر جات.

خلاصه امروز به هر چی پسر بود فحش دادم:/:/:/:/:/



(اشتباه تایپی دارم.عیب نداره.نادیده بگیرید )


چی شد دلت خواست؟

منم دلم خواست 

خخخخخخخ


فکر کن میان گفت و گوی هوهوی باد و صدای امواج قدم بزنی 
شن های ریز ساحل دلنواز ترین کفش پاهایت شود 
آفتاب شود آن پوشش درخشان از حریر زرد دامنت 
نسیم بیایید و دستی موهایت را شانه کند و برود 
همان گوشه ساحل بنشینی تا شب شود
ماه تو را با احساست جزر کند 
دستهایش را با دستهای اقیانوس میان انگشتانت گم کند 
این میشود زیبا ترین حس دریای دلت در کویر دلم 

یادتونه یه روز نوشت چند مدت پیش.از یه همکلاسی که سر کلاس خوابید و هر و پف و اینا 

جمعه این هفته بله برون همون.تالار هست و همتون دعوتیم.ااین مدت خواستگاریش تا خود بله برون فقط و اینا میخونیم تو مدرسه که حفظ بشیم اونجا خانواده داماد بتریم

اینقدر ذوق مرگم که منم براتون



حالا میام اون هم براتون تعریف میکنم.هم مجلس و امروز که برف اومد و تو حیاط مدرسه برف بازی کردیم.فعلا بای بای


آخر ساله

هرکی ازم ناراحته دلخوری داره

میتونه به ناراحتیش ادامه بده

همچنان برام مهم نیست

هرکاری کردم لابد  حقشون بوده 

اگرم نبوده بازم فدای سرم





سال نو مبارک. ایشالا سالی سرشار از سلامتی و خنده داشته باشید و جیب ها پر پول باشه


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

وبسایت علی اکبر مظاهری چهارده خورشید Bαх Aяму ƤσωєR وبلاگ شخصی مداح بدخشان کانون قرآن وعترت دانشگاه آزاد اسلامي فسا Carlos دانشاپ Keith تولیدی کفش ، آقای کفش